لیوبا همراه با پسرش، انزو، در آپارتمانی زندگی میکند که در آنجا سرایدار است. انگیزه لیوبا برای تمام تلاشهایش این است که انزو در مدرسهای درجهیک در محلهای ممتاز تحصیل کند تا از طبقه اجتماعیاش فراتر رود؛ اما انزوی دوزادهساله در مدرسه مورد قلدری و خشونت همکلاسیهایش قرار می گیرد. مواجهه با بیعدالتی در انزو که کودکی دورنگرا و شاعرمسلک است، او را بهیکباره از مرز کودکی عبور میدهد. ورونیک اولمی که دستی بر نمایشنامهنویسی نیز دارد، در روایتی خواندنی و به یاری استعاره و رویا، گذار انزو از خشم و شورش تا رهایی را به تصویر کشیده است.