جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
در چراگاه بزها بوی دردسر میآید! فکر میکنید شاهزادههای قهرمان و انتقامگیرنده بزها میتوانند دست به دست هم بدهند و از پس یک بوی وحشتناک بربیایند؟ شاهزاده سیاهپوش در شرایط بدی است. ابر بسیار بدبویی چراگاه بزها را فرا گرفته است؛ بویی که حتی از یک عالمه پوشک کثیف یا سطلهای زباله هم بدتر است. هر بار شاهزاده سیاهپوش و دوستش، انتقامگیرنده بزها، از شر این بوی بد خلاص میشوند: بدون اینکه متوجه شوند آن را به سرزمین شاهزاده دیگری فرستادهاند!
درک عربدهکش به شهر میآید، همه وحشت میکنند. انگشتهای درک هی بدنش را میخارانند و میمالند. او توی شهر از این فروشگاه به آن فروشگاه میرود تا چیزی پیدا کند که جلوی بیقراریاش را بگیرد، اما هیچکس کاری برایش نمیکند جز سام. سام، که تمام این مدت پشت سرش راه افتاده و خودش هم یک روزی مثل درک بوده، راهحل خوبی برایش دارد...
اول درخت خشک است. بعد تو میزنی رویش، تکانش میدهی، دست میزنی، و جادو میشود!
دکمه قرمز را بزن کتابی مفرح و کنشی است و به فرزندان شما آموزشهایی در زمینههای زیر میدهد رنگها - شکلها - شمارش - واژگان - مهارت - حرکتی و یکی از کتابهای مورد علاقه شما خواهد شد.
بورلی همیشه میخواست این کار را بکند. میخواست برود. میخواست تا آنجا که میتواند از همهچیز و همهکس دور شود. حالا که بادی مرده بود، دیگر هیچکس نمیتوانست مجبورش کند بماند. ... پس رفت.
آرچی ستاره بامداد هشت ساله، راز خانوادگی بزرگی را میفهمد و به نجات دنیا کمک میکند، آن هم تا قبل از صبحانه! آرچی ستاره بامداد متوجه میشود پدرش یک راننده تاکسی معمولی نیست. مسافرهای او موجودات عجیبی هستند و آرچی باید به پدرش کمک کند تا مسیر تاکسی را در فضا پیدا کند. در این سفر عجیب آنها با گربهای استثنایی و کلاهبرداری فراری برخورد میکنند!
زک برای اولین بار از وقتی که به نبولون رفته، به زمین بر میگردد. او خوشحال است که میتواند تمام جاهای دیدنی زمین را به دوستش ست استیونز نشان بدهد، ولی وقتی لونا فرار میکند و گم میشود، تمام برنامههای آنها را به هم میریزد و اتفاقات غیرمنتظرهای برایشان میافتد!
دل توی دل زک نیست که دستیار روباتی فوق هوشمند جدیدی را که پدرش ساخته، امتحان کند. اول، این روبات که اسمش سارا است، خیلی عالی کار میکند. ولی بعد معلوم میشود هرچیز جدیدی، همیشه بهتر نیست. سارا دلبستهی زک میشود و از کنارش تکان نمیخورد! یعنی زک بالاخره موفق میشود راهی برای تنظیم دوبارهی برنامههای به هم ریختهی این روبات فوق هوشمند پیدا کند؟
این شما و این دعوای دوقلوها! خواهرهای دو قلوی زک بهترین دوستهای هم هستند، ولی وقتی به دیدن سیاره دیگری میروند، دعوایشان میشود و با هم قهر میکنند. زک از این وضعیت خیلی ناراحت است و دلش میخواهد هرطور شده آنها را با هم آشتی بدهد. حتی در قرن بیست و دوم هم خواهرها مایهی دردسرند1
وقت مسابقه است! امسال نمایشگاه علوم بین کهکشانی در نبولون برگزار میشود. دانشآموزان پژوهشکدهی چرخدندهها تلاش میکنند مثل قبل، برندهی این مسابقه باشند. زک مطمئن است که میتواند جام را ببرد. ولی پروژهاش به مشکل برمیخورد . یعنی زک میتواند قبل از اینکه فاجعهای رخ دهد اوضاع را روبراه کند؟
شالاپ، شلپ، شلوپ! هوا بسیار گرم است و زک می خواهد آبتنی کند، ولی متوجه میشود دوست صمیمیاش دریک، از رفتن توی آب میترسد و شنا کردن بلد نیست! با کمی صبر و حوصله و کمک زک، بالاخره دریک برای آببازی توی استخر میرود. ولی شنا چی؟ یعنی دریک بالاخره موفق میشود بر ترسش غلبه کند و شنا یاد بگیرد تا با زک برای یک ماجراجویی جدید به سیارهای آبی بروند؟
وای عجب برفی! فقط چند روز دیگر به کریسمس مانده و زک دل توی دلش نیست که به زمین برگردد و در شهر ورمونت، کریسمسی پر از برف و سفید داشته باشد. ولی هواشناسی اعلام میکند توفان کهکشانی سختی در راه است و خانوادهی نلسون مجبور میشوند سفرشان را لغو کنند و کریسمس را روی سیارهی جدیدشان بگذرانند. زک خیلی ناراحت است... تا اینکه وقتی توفان میشود، دانههای سبزی از آسمان باریدن میگیرند. یعنی اینها... برف هستند؟