جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
گاهی که همه چیز. به هم ریخته است. وقتی همه دسیسهها. و عذابها. ساعتها. روزها. هفتهها. سالها. هدر رفتهاند. در تاریکی روی تختخوابم. دراز میکشم. زل میزنم به سقف. و فکری به سرم میزند. که برای همه چندشآور است: هنوز هم. بوکوفسکی بودن. خوب است.
یکی از بهترین سطرهای لورکا این است: «رنج، همیشه رنج...» زمانی که سوسکی را میکشی. یا تیغ را برای اصلاح برمیداری. یا صبح بیدار میشوی. که خورشید را ببینی. به این سطر فکر کن.