«اسواین فینه به چاقوهای روی نیمکت کنارشان نگاه کرد. آماده استفاده بودند؛ آماده انتخاب شدن بودند. انتخاب چاقوی درست متناسب با عمل مهم بود. این چاقوها خوب، متناسب با هدف و کیفیت بودند. البته ویژگیهایی را که اسواین فینه در یک چاقو به دنبالش بود، نداشتند؛ شخصیت، روح و جادو. قبل از آن که آن افسر پلیس جوان قدبلند با موهای کوتاه به همریختهاش همه چیز را نابود کند، اسواین فینه کلکسیونی درست و حسابی از بیست و شش چاقو داشت..»