ـ میدونی، از زمانی که پدرم مرد، بیشتر وقتها احساس میکنم شبیه اون شخصیتهای کارتونی شدم که دارند روی هوا میدوند و همینکه متوجه میشن زیر پاشون هیچی نیست، سقوط میکنند. و من در برابر این سقوط اجتناب ناپذیر عاجزم. ـ چی داری بلغور میکنی مارتین؟ توهم زدی؟ من دوباره به جای چای سیاه بهت مریم گلی دادم؟