وقتی شروع به پرسیدن سوال میکنی، هرگز نمیتونی پیشبینی کنی که جریان به کجا کشیده خواهد شد. تصمیم گرفتن برای اینکه کجا باشی و کجا زندگی کنی، وقتی باید بین ملیتها انتخاب کنی، کار سختیه. گاهی وقتها این همه عشق و دوست داشتن یه آدم دیگه، چیز وحشتناکیه. به نظرم آدمیزاد هیچوقت در امان و بینیاز از خانواده نیست، مهم نیست که توی چه سن و سالی باشه. میخوای کاملا با هم تناسب داشته باشین، باید کتابها و فیلمهای مورد علاقهتون مثل هم باشه، عقاید سیاسیتون یکی باشه، نظرتون درباره اینکه پولهاتون رو چطور خرج کنید، یکی باشه. تو مجبوری مراحل سخت و دشوار زندگیت رو بگذرونی، نمیتونی دورشون بزنی یا ازشون فرار کنی. شاید درس اصلی این باشه که آدم باید تلاش کنه و تلاش کنه و تلاش کنه و به تلاشش ادامه بده، عاشقی کنه و کارهای درست رو انجام بده...