اندو، ژاپن را مردابی میبیند که هر چیز را از درون میپوساند و هر بذری را که در آن زمین کاشته شود تباه میکند. این داستان جنگی است میان باران مدامی که از ابرهای سنت و فرهنگ کشور میبارد و بذر مسیحیتی که با چنگ و دندان میخواهد در آن خاک ریشه بداوند، مثل پروانهای که به دام عنکبوت گرفتار شده باشد. ایمان و باور شخصی شوساکو اندو مانند گراهام گرین، با دین و آیین کشورش تفاوت دارد. آن دو درد این سوال را درک کردهاند که وقتی نه از رومیاناند و نه از یهودیان، پس صلیبی که باید به دوش بکشند کدام است؟ خداوند چه سرنوشتی برایشان مقرر کرده است؟ قرار است شمایل آن کسی باشند که بر بالای صلیب است و یا سنت پیتری که تا پیش از سحر از ترس جان سه بار مسیح را انکار میکند، و یا یهودایی که خودش را در دشت خون حلقآویز کرده است؟ و این همان تردیدی است که نه یک دم آنها را رها میکند و نه شخصیتهای داستانهایشان را و نه حتی ما را. چه کشیش مست قدرت و جلال باشد، چه پدر رودریگز سکوت.