شرلوک هلمز شخصیتی داستانی است که شهرتش از شهرت خالق خود، سرآرتور کانن دویل، فراتر رفته است. کارآگاهی که نفس کار برایش اهمیت زیادی دارد. او هرگز به دنبال کارهای آسان و پیش پا افتاده نیست و پروندههایی را میپذیرد که پیچیدهاند و گشودن راز نهفته آنها تلاش و دقت و تفکر بسیار میطلبد. به همین دلیل هرگاه پلیس رسمی بریتانیا، اسکاتلندیار، در حل معمای پروندهای جنایی درمیماند دست به دامان او میشود تا او با قابلیتهای خارقالعادهای که دارد گره از کارشان بگشاید. چراغ راه او عقل است و در تمامی مراحل حل معما و یافتن عامل جنایت از گردآوری شواهد گرفته تا استنتاج منطقی از مسیر عقلانی خارج نمیشود. شاید محبوبیت زیاد هولمز در میان خوانندگان به این دلیل باشد که او علاوه بر کاردانی و تیزهوشی وجدان بیداری نیز دارد و همواره نگران است که مبادا اقدامات او گناهکاری را به عقوبتی شدیدتر از آنچه سزاوار آن است گرفتار کند چنان که در داستان "ابی گرنج" خطاب به واتسن میگوید: «ترجیح میدهم پلیس انگلستان را دست به سر کنم تا وجدانم را زیر پا بگذارم» و گاهی حتی به قانون نیز نگاه انتقادی دارد و اجرای خشک قانون را هنر نمیداند و در جایی از همین داستان با توجه به آن که پلیس رسمی نیست خطاب به واتسن میگوید: «من حق دارم قضاوت کنم.»