((انسان و سمبولهایش)) که در واپسین سالهای زندگی یونگ نگاشته شده ، در واقع حاصل سالهای پختگی و شکوفایی اندیشمندی است که عمری را به مطالعه و پژوهش در عرصهی روانشناسی گذرانده است .
یونگ در لابهلای سطور این کتاب به خواننده هشدار میدهد که انسان عصر حاضر برای شناخت و رستگاری خود ناگزیر است به ((قطب وجود)) یعنی به روان خود توجه کند ، روانی که زبانی ویژهی خود دارد و از منطق عقل و زبان علم جداست .
انسان باید چونان یک باستانشناس اندرون لایههای وجود خود را بکاود و تکه پارههای فراهم آمده از کاوش دخمههای وجود را کنار هم نهد تا رمز نمادها و تصاویر روح و روان خود را از نو کشف کند . شاید انسان از این راه بتواند به قول هایدگر ((آوای وجود)) خود را بشنود .