چشمانش را گشود و با اخم به مردی که روبرویش نشسته بود، نگاه کرد.
یک مرد قد بلند با پوستی برنزه و چشمانی به رنگ روشن و دهانی که خودبینی و بیرحمی او را نشان میدهد. با خود گفت:
شرط میبندم که او به مکان جالبی میرود، مکانی که در آن اتفاقات زیادی رخ خواهد داد...