بسیاری از مردم دنیا با قصه شوالیهای با زره زنگزده آشنا هستند. شوالیهای خوب و گشادهدست و عاشق که روز و شب خود را در جنگهای صلیبی و نبرد با اژدها و رهایی دوشیزگان پاکنژاد دربند میگذراند. شوالیهای قرون وسطایی که سرانجام اسیر و زندانی زره زنگزده خود شد. شوالیه با زره زنگزده در سفر نخست خود به ما آموخت که چگونه از بند هیجانهای دست و پا گیر رها شویم و در بازگشت به ما خواهد آموخت که چگونه در راه ساختن یک رابطه ی زناشویی بر پایه عشق،گام برداریم. او و همسرش، ژولیتا موفق میشوند که غبار برآمده از نفس یا من متوهم را از وجود خود بزدایند و آن را با فضایی از عشق راستین جایگزین کنند.