امیر امجد


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
مرد بالشی (نمایش‌نامه)
  • همراه با تخفیف
  • 120,000 تومان
  • با تخفیف: 102,000 تومان
در باب مشاهده و ادراک
  • 20,000 تومان
  • با تخفیف: 20,000 تومان
بازرس هاند واقعی (نمایش‌نامه)
  • 40,000 تومان
  • با تخفیف: 40,000 تومان
نوشته رمزی (نمایش‌نامه)
  • 40,000 تومان
  • با تخفیف: 40,000 تومان
غرب حقیقی (نمایش‌نامه)
  • 40,000 تومان
  • با تخفیف: 40,000 تومان
وقت ضیافت (نمایش‌نامه)
  • 15,000 تومان
  • با تخفیف: 15,000 تومان

مرد بالشی (نمایش‌نامه)

  • 120,000 تومان

توپولسکی: آقای کاتوریان،ایشون کاراگاه آریل هستن، منم کارآگاه توپولسکی... کی اونو بسته به چشمت؟ کاتوریان: چی؟ توپولسکی چشم‌بند را باز می‌کند. توپولسکی: کی اینو بسته به چشمت؟ کاتویان: اوم، اون مرده. توپولسکی: چرا برش نداشتی؟ تصویر احمقانه‌ایه. کاتوریان: فکر نمی‌کردم می‌شه همچین کاری بکنم. توپولسکی: تصویر احمقانه‌ایه. کاتوریان: آره. توپولسکی: داشتم می‌گفتم، ایشون کارآگاه آریل هستن و منم کارآگاه توپولسکی.

در باب مشاهده و ادراک

  • 20,000 تومان

وقتی در خانه دلتنگیم و زانوی غم بغل گرفته‌ایم، یکی از جاهایی که بهتر است راهش را پیش بگیریم، فرودگاه است. نه برای پرواز کردن ـ برای بیزار شدن از یک فرودگاه هیچ راهی سریع‌تر از اجبار برای استفاده از آن نیست، در عوض می‌توان ستایشش کرد، چنان‌که یک نقاشی یا شاید دقیق‌تر بگویم، یک باله را می‌ستاییم.

بازرس هاند واقعی (نمایش‌نامه)

  • 40,000 تومان

مگنوس: شما معتقدین این اطرافه، بازرس؟ هاند: بی‌ردخور. اگر هر کدوم‌تون تازگی به یه بابایی با با بر و روی جوانانه با لباس اعیونی و پیرهن سفید، بدون کلاه و خوش سر و زبون برخوردین، یکی که احتمالا ادعا می‌کنه همین تازگی به این محله پا گذاشته، یکی که ظاهرا به بی‌گناهی بنده و جناب عالیه، حالا وقتشه زبون باز کنین!

نوشته رمزی (نمایش‌نامه)

  • 40,000 تومان

جان: سلام دل: امروز چطوری؟ جان: خوبم دانی: (از بیرون) چه جور چایی‌ای می‌خوای؟ دل: خوبه که خوبی دانی: (از بیرون) جان جان: مامانم چی‌ گفت دل: اومدم باهات صحبت کنم جان: می‌خواس بدونه چه جور چایی‌ای دانی: (از بیرون) جان؟ دل: چه نوع چایی‌ای می‌خواسی؟ چه جور چایی‌ای می‌خوای؟ جان بلند می‌شود که برود بیرون...

غرب حقیقی (نمایش‌نامه)

  • 40,000 تومان

مادر: وای همه‌شون مردن، نه؟‌ (به طرف آن می‌رود و از نزدیک براندازشان می‌کند) گمونم وقت نکردین آبشون بدین. آستین: من بهشون می‌رسیدم تا اینکه لی اومد و لی: آره من حسابی اوضاشو بهم ریختم، مامان اون تقصیر نداره. مکث. مادر به گیاه خیره شده است.

وقت ضیافت (نمایش‌نامه)

  • 15,000 تومان

ضیافتی به میزبانی گوین برگزار می‌شود و عده‌ای به آن ضیافت دعوت می‌شوند. داسی یکی از مدعوین به دنبال برادر گم‌شده‌اش جیمی می‌گردد، ولی نه چیزی دربارة او می‌شنود و نه چیزی می‌بیند. تری و داسی دیگران را دعوت به عضویت در باشگاهی می‌کنند که فعال است و از روحیات اخلاقی و ارزش‌های تنزل‌ناپذیر بنیادین دین و سخت‌گیر و مداوم برخوردار شده است. گفتگوهایی که بین مدعوین و همچنین میزبان صورت می‌گیرد و تا آخر ضیافت ادامه پیدا می‌کند در این کتاب به تصویر کشیده شده است.

صفحه‌ی 1