آرکادی جوان بعد از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه به همراه دوست پوچگرایش «بازاروف» به منزل پدریاش باز میگردد. بازاروف پزشک جوانی است که مانند نسل اطلاحطلبش با همه سنتها مخالف است و در تقاطع سنت و مدرنیته دست و پا میزند و شخصیت تاثیرگذاری دارد. در این داستان پدران نماد نسلی محافظهکار و سنتگرا بوده که اصلاحات در آنها به کندی رخ میدهد یا هرگز اتفاق نمیافتد و پسران نماد نسلی دیگر هستند که در جدال با مکتب مخالف خود - یعنی پدران - میباشند.