کرایستمینستر شهری است دانشگاهی و بهشتی و خیالانگیز، که از دور خیال جود فاولی را به سوی خویش میخواند. اما چیزی که جود را از مسیر این علاقه منحرف میکند کشف زنان و لذت ناشی از همدمی با آنهاست: آری، همه آرزوها را فدای عشق جسمانی آرابلا و نیاز روحی خود به دختر عمو سو میکند... ایندو... این عشق خاکی و اثیری، وی را از مسیر اولیهای که برای خود معین کرده بود دور میکنند و به کشمکش با جامعه وا میدارند... کشمکشی که جود را به خاک مذلت فرو میغلتاند.