دارم خودم را از بین میبرم.
بین برزخ شب و روز ماندهام.
میخواهم حرکت کنم. میخواهم ساکن بمانم.
میخواهم بخوابم. میخواهم بیدار باشم.
میخواهم دوست داشته شوم. میخواهم به حال خودم تنها باشم.
میدانم که بهتر شدهام چون حالا میتوانم خودم را در نقشه جهان قرار دهم.
میدانم که اتفاق بدی افتاده بود.
به نظر من یک خاطره میتواند انسان را به کشتن دهد.