چه نیروییست که بدن را تعریف میکند؟ یا بهتر است اینطور بپرسیم: «یک بدن بر چه چیزی تواناست؟» ساموئل دی. هانتر در درام تراژیک خود، مردی دویست و پنجاه کیلویی را در زندگی مشقتبارش تصویر میکند؛ در بدنی که فقط میتواند روی صندلی بنشیند و به صدای دریا گوش بسپارد. ژیل دلوز زمانی گفته بود که «زندگی به توجیه نیاز دارد»؛ یعنی نجات یافتن از رنج و تناقض. رهایی از رنج بدن اما بسی شگقتانگیزتر از رهایی روان و روح خواهد بود. چارلی با به یاد آوردن مدام رمان محبوبش، «موبی دیک»، به زندگی خود فکر میکند؛ به صدای دریا و موجها، به تجربه حضور بدنی که روی آب معلق مانده و مانند والیست سفید که شکارچیان محاصرهاش کرده باشند. او میان بازی هستی و نیستی گرفتار است. رنج راهی است برای اثبات بیعدالتی در هستی و نویسنده «وال»، همچون نویسنده «موبی دیک»، «سعی میکند ما را صرفا برای مدتی کوتاه از داستان غمانگیز خود نجات دهد». ساموئل دی. هانتر درامی دیونیسوسی در جوهری تراژیک پدید آورده است که شخصیتهایش خود را به دست زندگی میسپارند و به آن خیره میشوند. چارلی میگوید: «امیدوارم خدایی نباشه؛ چون من متنفرم از اینکه فکر کنم زندگی پس از مرگی وجود داره.»