نویسندهای از زندگی خویش و نحوه گذران آن با تماشاچیان حاضر در سالن صحبت میکند؛ او ماجرای کارمند جزئی را که ناخودآگاه بر روی رییس خود عطسه کرده و اکنون برای حفظ شغل خویش میکوشد حکایت میکند و از کشیشی که برای درمان درد دندان خویش نزد دندانپزشکی مبتدی میرود و درد بسیاری را متحمل میشود. نیز از معلمی سادهدل و خجالتی سخن میگوید که قادر به احقاق حق خود نیست و سپس از خود، که در دام شیادان گرفتار میآید یا زمانی که در مصاحبه برای استخدام هنرپیشه با دختری جوان روبهرو شده و به صحبت نشسته است. همچنین ماجرای رییس بانکی را بازگو میکند که گرفتار زن لجبازی شده که از او پول طلب میکند. در پایان، نویسنده از آرزوهای دوران کودکیاش با مخاطبان سخن گفته و از صحنه خارج میشود. این نمایشنامه در دو پرده و هشت صحنه قابل اجراست.