شان و خواهرش ویولت میروند تا عمویشان جیم را برای تعطیلات تابستان ملاقات کنند. او توی خانهای قدیمی کنار ساحل زندگی میکند. جیم ملوان است و چیزهای عجیب و جالبی از دریا جمعآوری کرده. با گشتن اتاق پشتی، شان و ویولت یک صندوق قفل شده پیدا میکنند. صندوق با زنجیری سنگین و کهنه پیچیده شده و با قفلی زنگ زده و بزرگ قفل شده؛ اما آنها بازش میکنند. در را به آرامی بالا میبرند و میبینند که جعبه پر است از جعبههای قدیمی...