جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
نور را روی زمین دیدم و این شد که من هم به دنیا آمدم... که ببینم چه میکنید. همه چیز روبهراه است؟ سر حال هستید؟ کسالتی ندارید؟ متشکرم، نیازی نیست جواب بدهید برای جوابهایتان فرصتی ندارم فقط میپرسم.
گاهی که همه چیز. به هم ریخته است. وقتی همه دسیسهها. و عذابها. ساعتها. روزها. هفتهها. سالها. هدر رفتهاند. در تاریکی روی تختخوابم. دراز میکشم. زل میزنم به سقف. و فکری به سرم میزند. که برای همه چندشآور است: هنوز هم. بوکوفسکی بودن. خوب است.
یکی از بهترین سطرهای لورکا این است: «رنج، همیشه رنج...» زمانی که سوسکی را میکشی. یا تیغ را برای اصلاح برمیداری. یا صبح بیدار میشوی. که خورشید را ببینی. به این سطر فکر کن.