کتاب کنج


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
رویدادهای شهر سنگی
  • 99,000 تومان
  • با تخفیف: 99,000 تومان
تهران (یک منظومه)
  • همراه با تخفیف
  • 42,000 تومان
  • با تخفیف: 35,700 تومان
ارمینوتا (بازگشته)
  • همراه با تخفیف
  • 65,000 تومان
  • با تخفیف: 55,250 تومان
حضور سوزان (همه ی داستان های کوتاه کورمک مک کارتی و نقد آنها)
لولیتای ویتگنشتاین
  • 58,000 تومان
  • با تخفیف: 58,000 تومان
انگلیسی کفتری
  • همراه با تخفیف
  • 335,000 تومان
  • با تخفیف: 284,750 تومان
پیرانزی
  • همراه با تخفیف
  • 250,000 تومان
  • با تخفیف: 212,500 تومان
هیچ‌گاه با همه‌ وجودت اینجا نبودی
  • همراه با تخفیف
  • 170,000 تومان
  • با تخفیف: 144,500 تومان
به پیانیست شلیک کن (آن پایین)
  • همراه با تخفیف
  • 290,000 تومان
  • با تخفیف: 246,500 تومان

رویدادهای شهر سنگی

  • 99,000 تومان

(داستان های آلبانیایی،قرن 20م)

تهران (یک منظومه)

  • 42,000 تومان

(شعر فارسی،قرن 14)

ارمینوتا (بازگشته)

  • 65,000 تومان

(داستان های ایتالیایی،قرن 21م)

حضور سوزان (همه ی داستان های کوتاه کورمک مک کارتی و نقد آنها)

  • 132,000 تومان

(تاریخ و نقد داستان های کوتاه آمریکایی،قرن 20م)

لولیتای ویتگنشتاین

  • 58,000 تومان

(داستان های آمریکایی،قرن 21م)

انگلیسی کفتری

  • 335,000 تومان

(داستان های انگلیسی،قرن 21م)

پیرانزی

  • 250,000 تومان

(داستان های انگلیسی،قرن 21م)

هیچ‌گاه با همه‌ وجودت اینجا نبودی

  • 170,000 تومان

همیشه یک جعبه کوچک دستکش جراحی با خود داشت، درست مثل یک پرستار، اما به دلیلی متفاوت. در محله منهتن، ابزارفروشی‌های زیادی باقی نمانده بود. دستکش‌ها را از دستش درآورد، نمی‌خواست توجه کسی را به خودش جلب کند، و تنها به بسته‌بندی یک‌بار مصرف وسایل دست می‌زد. چسب لوله و تیزبری برداشت. یک چکش جدید هم خرید، مراقب بود تا فقط روکش مقوایی روی دسته چکش را لمس کند. در مسیر برگشت به ماشین، دوباره دستکش دستش کرد، و بعد سوار شد و چکش را به دست گرفت. خوش‌دست بود. چکش اسلحه مورد علاقه جو بود.

به پیانیست شلیک کن (آن پایین)

  • 290,000 تومان

با دقت به تاریکی نگاه کرد تا نشانی از آن تابلوی روشن بیابد. با خودش گفت: «باید خودت را برسانی به ادی، پیش از اینکه دستشان به تو برسد. کاش هوا این‌قدر سرد و تاریک نبود، امشب شبی نیست که آدم پیاده بگردد به‌خصوص وقتی داری از بیوکی پر سرعت فرار می‌کنی که سرنشین‌هاش دو تا حرفه‌ای‌اند.» به پایین خیابان نگاه کرد. کلبه هریت آنجا، انتهای خیابان بود. در را باز کرد و وارد شد. دنبال پیانو بود. صدای موسیقی را می‌شنید، اما خود ساز را نمی‌دید. تلوتلوخوران از کنار میزها گذشت، در مسیر موسیقی پیانو جلو رفت. رفت پشت سر نوازنده و گفت: «سلام، ادی.» نوازنده جوابی نداد، حتی شانه‌اش را تکان نداد، مرد حالا با صدایی بلندتر گفت: «ادی. ادی، منم.» موسیقی ادامه پیدا کرد، بی آنکه آهنگش تغییر کند. آهنگی آرام و ملایم بود، مرد که شانه نوازنده را تکان می‌داد، گفت: «منم. منم ترلی.» نوازند به نواختن موسیقی‌اش ادامه داد. «باید کمکم کنی، ادی. تو بد هچلی افتاده‌ام.» در جلوی کافه باز شد. دو مرد وارد شدند.

صفحه‌ی 1