گوینده: میکاییل شهرستانی
اگر این فرصت دست میداد که میتونستید با عزیز از دست رفتهای فقط یک روز دیگر هم بگذرانید، فقط یک بار به گذشته برگردید و اشتباهی را جبران کنید، چه میکردید؟
پدر چارلی بنهتو در کودکی به او گفت: تو میتوانی پسر مامان باشی یا پسر بابا اما نه هر دو. او هم پدرش را انتخاب کرد. جند دهه بعد، چارلی مردی شکستخورده است. کارش را از دست میدهد. خانوادهاش را ترک میکند. وقتی فهمید به عروسی تنها دخترش دعوت نشده، به کلی ناامید میشود و تصمیم میگیرد خودش را بکشد. در آخرین سفر، نیمه شب با ماشین به شهر کوچک زادگاهش میرود. اما وقتی گیج و سرگردان به خانهی دوران کودکیاش میرسد،موضوع حیرتانگیزی را کشف میکند. مادرش که هشت سال قبل مرده آنجاست و طوری به او خوشامد می گوید که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. ادامهی داستان در یک روز ظاهرا عادی میگذرد که بسیاری از ما در حسرت آنیم: فرصت ایجاد رابطه خوب با والدین در گذشته، برای شرح اسرار خواندگی و طلب بخشش.