درسته اون مرده اما من دیدمش. من به آشپزخونه چیبینهکو رفتم و باهاش حرف زدم.
در دل شهری ساحلی و آرام، رستورانی کوچک پنهان شده؛ جایی که وعدههای غذاییاش چیزی فراتر از طعم و عطر در خود دارند. «آشپزخانه چیبینهکو؛ گربۀ کنجکاو» داستان رستورانیست که با هر غذا، پنجرهای به سوی گذشته میگشاید. غذای سنتی «کاگزن» در اینجا نهتنها یادآور خاطرات است، بلکه فرصتیست برای دیدار دوباره. کوتوکو، دختر جوانی که هنوز نتوانسته با غم از دست دادن برادرش کنار بیاید، با شنیدن شایعههایی درباره این رستوران راهی سفر میشود. وقتی وارد چیبینهکو میشود، با نخستین لقمه از غذای آشنایی که یادآور دستپخت برادرش است، جهان اطرافش دگرگون میشود. زمان از حرکت بازمیایستد، دریا خاموش میشود، و واقعیت رنگ دیگری به خود میگیرد. در این فضای آرام و رازآلود، گربهای کوچک به نام چیبی نیز حضور دارد؛ موجودی که بیش از آنچه به نظر میرسد، میفهمد. او ناظر این ملاقاتهاست، همراه خاموشی که شاید خودش بخشی از این جادو باشد. «آشپزخانه چیبینهکو» داستانیست درباره خاطره، سوگ و راههایی که میتوان برای التیام طی کرد. داستانی پر احساس و سرشار از لحظاتی که میتوانند ما را به گذشته پیوند بزنند تا راهی برای ادامه دادن پیدا کنیم.