این کتاب شرح جهش جانانه و جنونآمیز جان جوانمردی است که پیش از آنکه صبح معرفت از مشرق سرش بردمد و شمس عشق در افق اقبالش طالع شود، زاهدی با ترس، سجادهنشینی با وقار، شیخی زیرک، مردهای گریان و شمع جمع منبلان بود و وقتی در چنگال شیری شیخگیر افتاد و دولت عشق را نصیب برد، زندهای خندان، عاشقی پران، یوسفی یوسفزاینده و آفتابی بیسایه شد و این همه را وامدار آن بود که دلیرانه و کریمانه و فارغ از بندگی و سلطنت و شریعت و ملت تن به قضای عشق داد و پا در قماری عاشقانه نهاد و سرخوش از باختن و فارغ از بردن، خان و مان خود را به سیل تند عشق سپرد و دیوانه عشق دیوانه و اماره نفس اماره گشت.