جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
عین یه ماده شیر که صدای نزدیک شدن شغالی رو شنیده باشه یهو سرش رو بلند کرد و نگاه انداخت به اون دورها. منم توجهم جلب شد. صدای شغال یا هر حیوون دیگهای نبود. صدای خوبی بود. از اون صداهایی که تو رو به خودشون جلب میکنن نه اینکه فراریت بدن.
باید بگویم از آنجایی که دغدغههای دیروز آدم با امروز و فردا یکسان و یک شکل نیست، چیزهایی هست که نمیدانی را منتصب به تجربهها و دیدهها و شنیدههای نوجوانی و قسمتی از جوانیام میدانم که در این دوران هر کجا دلم نخواست و نتوانستم حرف بزنم، نوشتماش این که آدم دلش نخواهد با کسی حرف بزند، خودش مملو از حرف است...
دوست داشتنم را به تعویق نیانداز. من همان شنبهای هستم. که سالها برایش برنامه داشتی.. شروعم کن...