اگر زندگی فیلسوفانه، همچون یک دارایی در انحصار نخبگان و تحصیلکردگان دانشگاهی نیست و بلکه جزئی از وجود انسان و قطعهای از میراث بشری است، پس در درجه اول متعلق به انسانهای عادی است، تمامی آدمیان. همه ابعاد زندگی اندیشمندانه فارغ از اینکه در نهایت چقدر پیچیده باشد، از پرسشهای سادهای سرچشمه میگیرد که در زندگی روزمره به ذهن خطور میکند. یک زندانی محبوس در سیاهچال، یک کارگر سختکوش، یک مادر خانهدار، همگی با اندیشیدن به جایگاه و منزلتی میرسند که کاملاً در تضاد با نگاه منفی و سطحی اطرافیان ظاهربینشان است.
چیزی در ما هست که میخواهد یاد بگیرد، صرفاً به خاطر عطشی که به یادگیری دارد. زندگی فیلسوفانه اگر به درستی درک شود، فضایی از خلوتگزینی و پرهیز از هیاهو در درون انسان میپروراند، فضایی که در آن اندیشیدن حقیقی رخ مینمایاند، اندیشیدنی که فینفسه لذتبخش است، خالی از رنگ و بوی تظاهر و منفعتطلبی. در چنین فضاییست که پرسشهایی اساسی در عمق افکار آدمی طنینافکن میشود؛ فلسفه آفرینش، معنای سعادت و شادی واقعی، مفهوم جامعه عادل و... و از این فضای خلوت و عمیق، فلسفه، ادبیات، هنر و ریاضیات بیرون تراوش میکند.