کاراته یک سوسک بود، اما نه یک سوسک معمولی. او به هرچیزی لب نمیزد و توی یک خانهی عروسکی دنجِ کپک زده و راحت زندگی میکرد...تا اینکه مامانبزرگ مایر به خانهی سالمندان رفت و زندگیِ قشنگ کاراته تمام شد.
صاحبخانهی جدید با دمپایی افتاد دنبال سوسکی و خانهی عروسکیاش را هم پرت کرد وسط آتآشغالها. اما سوسکیِ زبروزرنگ کوتاهبیا نبود. او به همراه کک و شپش یک دارودسته راه انداخت: داردستهی سوسکی!
بعد هم یک عالمه نقشه کشیدند. تولد سلما است. مامان میخواهد برایش کیک شکلاتی بپزد. کاراته عاشق کیک شکلاتی است و به دوستهایش قول میدهد یک تکه کیک برایشان بیاورد، البته اگر همه کمکش کنند.فقط باید کیک را از روی میز بردارند، آن هم جلوی چشم همه. کاراته زودی دست به کار میشود و نقشهی معرکهای میکشد.
هوهوچیچی! دارودستهی سوسکی سوار قطار میشوند...