خودزندگینامهها معمولا روایتی خطیاند، از A به B ، غالبا همراستای بردار زمان، بجز در رفت و برگشتهای گاهگدار که خاطرهای را به خاطرهای دیگر در گذشته یا آینده میدوزند. خاطرهها نویسنده را تصویر میکنند وقتی دارد عمل یا اندیشه میکند و وقتی به ترتیب پشت سر هم مینشینند حسی از دگرگونی پیوسته میسازند؛ از اینکه نویسنده چطور در گذر زمان به چیزی که هست تبدیل «شده» که عجیب هم نیست. مگر ما غالبا نمیخواهیم همین را در مورد آدمهای «مهم» یا «موفق» بدانیم؟
ادوارد لو - که بیشتر و پیشتر از نویسنده، عکاس بود - این کار را نمیکند. خودزندگینامهاش به جای خطی پیوسته، مجموعهای است از نقطههای پراکنده که توالی ناگزیرشان روی سطرهای کتاب به نظر تصادفی میآید. هر نقطه یک جمله است درباره خودش - گاهی چند کلمه و گاهی چند سطر - که حس، تجربه یا ترجیحی را به کلمه تبدیل میکند؛ گاهی آنقدر شخصی و خصوصی که عریانکننده است اما لحن خنثی و سردشان در تضادی غریب با این محتوای صمیمانه، به گزارشی عینی از یک واقعه بیرونی میماند؛ توضیح و توجیه و شرح و بسطی در کار نیست. نقطهها - مثل پیکسلهای یک عکس - صرفا اینجا و آنجای بوم مینشینند و آرام آرام از انبوه این «واقعیت»های پراکنده تصویری شکل میگیرد، نه از «شدن» که از «بودن» یا «هستن». تصویری که اسمی بهتر از «اتوپرتره» نمیتوان برایش پیدا کرد.