ثورگرین به همراه یارانش عازم سفری پرمخاطره میشود تا سلاحی کهن به نام "شمشیر سرنوشت" را بیابد و حلقه را نجات دهد. با هر قدم خطرهای در کمینشان سهمگینتر میگردد، اما آنها شانه به شانه در نبردهای پیدرپی میجنگند و راه خود را به سمت ناشناختهها باز میکنند. و در این راه معنای رفاقت حقیقی را درمییابند و پیوندهای میانشان از همیشه مستحکمتر میگردد. سفرشان آنها را به قلب یکی از هفت قلمروی جهنم میکشاند و در آنجا ارادههایشان به بوته آزمایش گذاشته میشود. اما این مبارزان جوان تا رسیدن به سرمنزل مقصود پا پس نخواهند کشید. در حلقه، گوئندولین باید بیش از نیمی از دربار را به قلعه سیلسیا برساند؛ قلعهای که در طول قرنهای متمادی در برابر تمام تهاجمها پایدار باقی مانده است. اما آیا حتی چنین قلعه نفوذناپذیری میتواند در برابر یورش مردان آندرونیکوس دوام بیاورد؟ گوئندولین میداند که تنها پیروزی در این جنگ اجتنابناپذیر است که میتواند تواناییهایش به عنوان ملکه را به همگان ثابت کند.