در تابستان 2006 اما پرایس مستاصل گوشهای ایستاده بود و دید که کت قرمز پسر شش سالهاش را از رودخانه اوس بیرون کشیدند. غمانگیزترین داستان آن سال بود؛ یک پسربچه، ایدن، در هنگام وقوع سیل شدید از مدرسه بیرون رفت و غرق شد. ده سال بعد، اما دوباره لذت و آرامش زندگیاش را بازیافته است. او دوباره ازدواج کرده، حامله است و کنترل همهچیز را در دست دارد...
... تا زمانی که ایدن باز میگردد.
آنقدر آسیب روحی دیده که نمیتواند حرف بزند، سوالات زیادی را برمیانگیزد و هیچ سوالی را پاسخ نمیدهد. فقط بدنش است که میتواند ناپدید شدن دهسالهاش را بازگو کند. استخوانهای شکسته و زخمهایی که روی بدنش دارد، فقط نشانههای کوچکی از وحشتی است که تجربه کرده بود. ایدن اصلا غرق نشده بود، ربوده شده بود. در حالی که اما تلاش میکند با پسرش که حالا یک نوجوان شده است دوباره ارتباط برقرار کند، باید نقاب از چهره هیولایی که او را از اما ربوده بود بردارد، ولی در دهکده کوچکشان، چه کسی توانایی انجام چنین جرمی را دارد؟
جواب تمام سوالها پیش ایدن است، ولی او نمیتواند آنچه ناگفتنیست را بازگو کند.