آیا مغز و روان میتوانند به زبانی مشترک سخن بگویند؟ این پرسشی است که قرنها ذهن دانشمندان، فیلسوفان و روانکاوان را به خود مشغول کرده است. کتاب "عصب روانکاوی" نوشتۀ جورج نورتهوف تلاش برجستهای است برای یافتن این زبان مشترک، زبانی که زمان، فضا و پویایی را به ابزارهایی برای درک ارتباط میان فعالیتهای عصبی و تجربیات ذهنی تبدیل میکند. این کتاب به بررسی ویژگیهای کلیدی روانپویشی میپردازد، ازجمله مفاهیمی مانند خود، خودشیفتگی، سازوکارهای دفاعی، ناخودآگاه و خودآگاه، دلبستگی و تروما، انرژی و مایهگذاری روانی و همچنین افسردگی و اسکیزوفرنی. پس از مرور مدلهای پیشین و پیشرفتۀ کنونی و محدودیتهای آنها نورتهوف بهطور منحصربهفردی این ویژگیهای روانپویشی را به ویژگیهای زمانی و مکانی در مغز (و بدن) پیوند میدهد. عنصر کلیدی در اتصال مغز و ذهن، پویایی است؛ الگویی از تغییر در طول زمان: از پویایی مغز به روانپویشی - بدین ترتیب پویایی بهعنوان «ارز مشترک» بین مغز و روان عمل میکند. این رویکرد زمانی - مکانی، بینشهای نوآورانه و گاه شگفتانگیزی را دربارۀ ارتباط مبهم بین مغز و ذهن ارائه میدهد. درنهایت، این موضوع پیامدهای بالینی - درمانی برای رواندرمانیروانپویشی در یک چارچوب زمانی - مکانی دارد، مانند استفاده از رواندرمانی زمانی - مکانی. خواندن این کتاب برای عصبشناسان، عصبروانکاوان، روانشناسان، روانکاوان و هر کسی که به ارتباط مغز و ذهن علاقه دارد، بسیار جذاب خواهد بود. جورج نورتهوف فیلسوف، روانپزشک و عصبشناس در دانشگاه اوتاوا در کانادا و مسئول کرسی پژوهشی کانادا برای تصویربرداری مغزی و عصبشناسی اخلاقی است. پژوهشهای وی بر روی ارتباط مغز و ذهن و ویژگیهای ذهنی آن متمرکز است؛ او کتابها و مقالات متعددی درباره رویکرد زمانی - مکانی منحصربهفرد خود منتشر کرده است.