ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
- 90,000 تومان
- با تخفیف: 90,000 تومان
- 15,000 تومان
- با تخفیف: 15,000 تومان
- 35,000 تومان
- با تخفیف: 35,000 تومان
- 50,000 تومان
- با تخفیف: 50,000 تومان
- 60,000 تومان
- با تخفیف: 60,000 تومان
- 50,000 تومان
- با تخفیف: 50,000 تومان
- 43,000 تومان
- با تخفیف: 43,000 تومان
تبيين مسئله شر مختص نظامهاي فكري الاهياتي نيست. شر مسئلهاي است كه، دير يا زود، گريبان هر نوع تفكر يا فلسفهاي را ميگيرد كه ميكوشد به زندگي اين جهاني بپردازد بدون آن كه چيزي را در وراي اين زندگي در نظر بگيرد. نكته اين است كه در نظامهاي فكري ناالاهياتي نيز تبيين مسئله شر با دشواريهاي خاص خود همراه است. آيا انسانها ذاتا شرورند يا نظام اجتماعي - اقتصادي است كه آنها را به شرارت واميدارد؟ آيا ميتوان انساني را پروراند كه خالي از شرهاي اخلاقي باشد؟ آيا انسان ميتواند با ابزار علم و فناوري از شرهاي طبيعي اجتناب كند يا بر آنها غلبه تام داشته باشد؟ و پرسش بنياديتر اين كه در جهاني كه در آن خداوند جايي ندارد، آيا اساسا ميتوان از چيزي به نام شر يا خير سخن گفت؟ و در مركز همه اينها مفهوم «اخلاق» قرار دارد.
از نظر ماركس ما هنگامي آزاد ميشويم كه بدون انگيزه ضرورت جسماني توليد كنيم؛ و همين سرشت است كه در نظر ماركس گوهر همگي ما را تشكيل ميدهد. ايگلتون، با ذكر اين نكته كه ماركس بيشتر دغدغه تفاوت دارد تا برابري، توضيح ميدهد كه از ديد ماركس آزادي مستلزم خلاصي از كار تجاري است، آزادي همانا «نوعي افزوني آفريننده بر آن چيزي است كه به لحاظ مادي ضروري است». ايگلتون شرحي كلي در باب ارتباطهاي ميان توليد، كار و مالكيت عرضه ميكند، مفهومهايي كه در واقع هسته اصلي انديشه ماركس را تشكيل ميدهند. سپس شرحي از اوتوپياي ماركس به دست ميدهد: «اين اتوپيا جايي است كه در آن كار خودكار ميشود، به نحوي كه لذت از يك هلو يا خشنودي از يك كوارتت زهي همان اندازه جنبههايي از خود تحققبخشي ما به شمار ميآيند كه ساختن سدها يا توليد سريع چوبرختي».
تري ايگلتون، يكي از نامآورترين متفكران قرن حاضر، در «اميد بدون خوشبيني» فضيلتي كمتر مورد توجه قرار گرفته را به چالش ميكشد. ايگلتون با رد نقش خوشبيني در جريان زندگي، سنگ بناي خويش را «اميد» قرار ميدهد. خوشبيني همچون خويشاوند نزديك خويش، يعني بدبيني، نظامي توجيهگرانه است تا ذرهبيني قابل اطمينان به روي حقيقت؛ و اين گونه است كه خوشبيني به جاي بازتابشِ فهم و تشخيص حقيقي، خلق و خو و سليقهي شخصي را منعكس ميكند. به اين ترتيب، ايگلتون اميد را موردتوجه قرار داده و به بررسي مفهوم و معناي اين واژهي مانوس، اما فريبنده ميپردازد.
ايدئولوژي همواره مفهومي مناقشهانگيز بوده است. نزد پارهاي از كسان اين مفهوم فراگيرتر و رايجتر از آن است كه بتواند معنادار و كارآمد باشد. نزد پارهاي ديگر، مفهوم ايدئولوژي براي جهاني كه دستخوش اينهمه تفاوت و از همگسيختگي است بيش از اندازه همبسته و منسجم است. كتاب درآمدي بر ايدئولوژي هم براي نوآمدگان به اين موضوع و هم آشنايان با مفهوم ايدئولوژي تعريفهاي متفاوت و گونهگونِ متعدد به دست ميدهد، و به كاوش درازدامن در تاريخ پر پيچوخم اين مفهوم از نهضت روشنگري تا پستمدرنيسم ميپردازد. درآمدي بر ايدئولوژي تفسيرهاي روشني از انديشهي متفكران اصلي ماركسيست، و ديگراني چون شوپنهاور، نيچه، فرويد و پساساختارگرايان گوناگون فراهم ميآورد. كتاب تري ايگلتون افزون بر آنكه بسياري از مفهومهاي جانبي مرتبط با موضوع اصلي را روشن ميسازد، دخالت سياسي بحثانگيزي است در مباحث نظري جاري در جهان گستردهي علوم انساني.
معناي زندگي راه حلي براي يك مسئله نيست، بلكه زيستن به شيوهاي معين است. اين پرسش ماوراءالطبيعي نيست، بلكه اخلاقي است. چيزي جدا از زندگي نيست، بلكه چيزي است كه زيستن را به امري ارزشمند بدل ميكند - ميتوان گفت حد معيني از كيفيت، عمق، فراواني و فشردگي زندگي است. به اين تعبير، معناي زندگي خود زندگي است كه به شيوهاي معين به آن نگريسته ميشود. سوداگران معناي زندگي عموما در مقابل چنين ادعايي احساس دلسردي ميكنند، زيرا به اندازه كافي رازآميز و شاهانه به نظر نميرسد.
نگارش اين كتاب از يك فكر جذاب شروع شد:
آيا ممكن است آشناترين انتقادهاي وارد به كار ماركس همگي اشتباه باشند؟ و اگر نه تماما نامعقول، عمدتا چنين باشند؟
تري ايگلتون در مقالهاي با عنوان «آرمانگرايي در نقد آمريكايي» اجتناب استراتژيك نقد نو از نظريهپردازي را اينگونه توصيف كرده است: نقد نو، فرزند سياست شكستخورده اصلاحات ارضي در دهه 1930 و نيرو گرفته از افول نقد استالينزده ماركسيستي، فنون «نقد عملي» آي اي ريچاردز و اف آر ليوس را با بازآفريني «زندگي زيباشناختي» جنوب كهن در بافت ظريف شعر پيوند زد...
اما از آنجا كه رمانتيسيسم صرف به لحاظ ايدئولوژيكي ديگر پذيرفتني و محتمل نبود، نقد نو ضديت توام با حسرت خود با علمباوري را به زباني سخت «عين گرايانه» به بيان در آورد: در واقع شعر سختي الماسگونه «گلدان» يا «شمايل» را داشت، ساختاري متشكل از تنشهاي پيچيده اما جداافتاده از جريان تاريخ و نيت مولف، ساختاري خودبسنده و تغييرناپذير...
نقد نو در واكنش به چيزانگاري جامعه پيروزمندانه به شعر عينيت بخشيد.