�������� ����������������
- 375,000 تومان
- با تخفیف: 375,000 تومان
- 37,000 تومان
- با تخفیف: 37,000 تومان
- 55,000 تومان
- با تخفیف: 55,000 تومان
- 35,000 تومان
- با تخفیف: 35,000 تومان
- 36,000 تومان
- با تخفیف: 36,000 تومان
- 24,500 تومان
- با تخفیف: 24,500 تومان
- 160,000 تومان
- با تخفیف: 160,000 تومان
- 38,000 تومان
- با تخفیف: 38,000 تومان
- 150,000 تومان
- با تخفیف: 150,000 تومان
- 195,000 تومان
- با تخفیف: 195,000 تومان
- 85,000 تومان
- با تخفیف: 85,000 تومان
- 85,000 تومان
- با تخفیف: 85,000 تومان
چراغ راهنمایی و رانندگی زرد شد. دوتا از ماشینهای جلویی قبل از قرمز شدن چراغ به سرعت از آن عبور کردند. آدمک سبز در محل خطکشی عابران پیاده روشن شد. عابران منتظر برای رد شدن از خیابان بر خطهای سفیدی قدم گذاشتند که بر آسفالت سیاه خیابان کشیده شده بود. مردم به دلیل شباهت بسیار زیاد خطکشی عابر پیاده به گورخر، آن را به این نام میخوانند. رانندگان پاهای بیقرار خود را آماده روی کلاج گذاشته و ماشینهای آنها مانند اسبهایی در انتظار شلاق، به جلو و عقب حرکت میکردند. در حال حاضر دیگر عابران پیاده از خیابان عبور کردهاند اما روشن شدن علامتی که به ماشینها اجازه عبور میدهد چند ثانیهای با تاخیر همراه است، عدهای از مردم بر این باورند که این تاخیر، هر چند بسیار اندک، فقط باید در هزاران چراغ راهنمایی و رانندگی موجود در سطح شهر و در تعداد تغییرهای مداوم سه رنگ آنها ضرب شود تا یکی از اصلیترین علل شلوغی ترافیک، یا به اصطلاح راهبندانها، پیدا شود.
داستان بینایی از یک روز بارانی در یک حوزه اخذ رای در پایتختی بینام آغاز میشود. از شدت باران کسی بیرون نیامده و در حوزه پرنده پر نمیزند. بعد از ظهر است و هنوز هیچکس برای دادن رای به حوزه نیامده است. مسئولین حوزه با نگرانی به افراد خانواده و بستگانشان تلفن میزنند و از آنها میخواهند تنور انتخابات را گرم کنند، گویا کسی قصد رای دادن ندارد، اما ساعت چهار به ناگاه حوزه اخذ رای شلوغ میشود. مردم، مصمم و شتابان، میآیند و رای خود را به صندوق میریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز میگردد. نتیجه باور کردنی نیست. بیشتر مردم رای سفید به داخل صندوق ریختهاند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را از آن خود کردهاند. هفتاد درصد آرا سفید است. مردم با رای سفید شورش کردهاند. آیا این رای سفید با کوری ارتباطی دارد؟
چند روز بعد، افراد شکاک و بدبین نیز، نخست به صورت انفرادی و سپس گروهی به دریای سرمستی اکثریت قاطع پیوستند. با اغتنام فرصت به خیابانها هجوم آوردند و فریاد زدند: «بله، زندگی زیباست!»
در یکی از همان روزها که کسی نمیمرد، زن جوانی که به تازگی بیوه شده بود، شیوهای تازه برای ابراز خوشحالی حاصل از عقبنشینی مرگ یافت و پرچمی را به پنجره آشپزخانه آویخت. این ترفند، در سراسر کشور مورد استقبال قرار گرفت و در مدتی کمتر از چهل و هشت ساعت، پرچم ملی با همه رنگها و نشانهها، در شهرهای گوناگون به اهتزاز درآمد. این امر در مناطقی که پنجرهها و ایوانهای زیادتری داشتند، بیشتر جلوه داشت.
متفاوت در برابر این جوشش وطنپرستانه، امکان نداشت. از طرف دیگر، افرادی که آشکار نبود از کجا میآیند، اعلامیههایی در اغلب شهرها پخش میکردند که هر چند تهدیدی صریح در آنها وجود نداشت، ولی دست کم تحریکآمیز بودند:
«افرادی که بدون پرچم در انظار عموم ظاهر شوند، اعلام میکنند که خود را به مرگ فروختهاند!»
شخصیت اصلی این رمان یک معلم تاریخ است؛ انتخاب شغل او نیز توسط نویسنده به موضوع بیهویتی او کمک زیادی میکند. گویا آدمی است که در میان دورههای مختلف تاریخی گم شده است. شخصیت داستان اسم عجیبی هم دارد: «ترتولیانو ماکسیمو آفونسو» و همیشه قصد دارد کتاب «تمدنهای بینالنهرین» را مطالعه کند، اما هرگز موفق به این کار نمیشود و در نهایت به طور تصادفی به کسی برمیخورد که به تمامی شبیه خودش است؛ حتی صدا و اثر انگشت آنها و این فراتر از شباهتهای میان دو موجود دوقلو و همزاد است؛ چنان که میتوان گفت که آنها آدمهای تکثیرشده هستند.
ساراماگو به طرح این داستان، قهرمانش را در جدال درونی قرار میدهد تا در آن دچار بی هویتی شود و این بیهویتی باید زمانی از بین برود که یکی از دو شخصیتی که از هم تکثیر شدهاند، بمیرند.
ژوزه ساراماگو در رمان خود کابوسی هولناک را باز میآفریند. جامعه شهری پیشرفتهای با همه امکانات ناگهان به بربریت بازمیگردد و کل ساختار زندگی جمعی به انحطاط کشیده میشود. رشتههای الفت و تعهد از هم میگسلد و یکی یکی از بین میرود. دقت موشکافانه در سبک و ساختار نوشتن، حذف علائم نقطهگذاری، عدم تطابق زمانها خواننده را وامیدارد تا در هر لحظه به ظرایف معنی بیندیشد. نتیجه رمانی است عمیق، تفکربرانگیز و کتابی که در طی سالهای اخیر سابقه نداشته است.
رمانی عمیق و تکاندهنده، در عین حال که کاملا خیالی به نظر میرسد، تصویری هولناک از واقعیت است.
رمان «بینایی» در حقیقت ماجرای دیگری است برای ساکنان شهری که رمان «کوری» در آن اتفاق افتاده بود. «ژوزه ساراماگو» داستان را با یک انتخابات آغاز میکند. مردم پایتخت تا بعدازظهر حضور کمرنگی در انتخابات دارند و بارش شدید باران نیز شرایط را دشوارتر کرده است. اما پس از آن مردم به سوی صندوقهای رای راهی میشوند. پس از شمارش آرا، شگفتی دیگری روی میدهد؛ بیش از هفتاد درصد آرا سفید هستند. این سرآغاز شروع یک بحران و تقابل بین دولت حاکم و مردم پایتخت است.
کوری یک حکایت اخلاقی مدرن است، و مانند داستانهای اخلاقی کهن پیامهایی اخلاقی را، اما برای مخاطبی امروزی، در خود نهفته دارد. به همین دلیل است که باز مانند آن داستانها، قهرمانهایش نه به نام بلکه به صفت یاد میشود، و در آغاز کتاب نیز با نقل قول از اثری ناموجود به نام کتاب موعظهها، به ما یادآوری میشود که این رمان یک موعظه است. موعظه رعایت کردن و مراعات. دنیای سراسر سفیدی پلید و وحشتباری که کورشدگان داستان در آن به سر میبرند خاویه بینظمی و آشفتگی است که نظم روابط انسانی بر آن حاکم نیست و در آن مهم ترین چیزی که انسان ها نمیبینند حقوق یکدیگر است. ساراماگو چهره مسیحایی نجاتبخشی را جست و جو میکند که دوباره درس محبت را به آدمها بیاموزد. این کتاب برنده جایزه ادبی نوبل سال 1998 میباشد.
داستان بینایی از یک روز بارانی در یک حوزه اخذ رای در پایتختی بینام آغاز میشود. از شدت باران کسی بیرون نیامده و در حوزه پرنده پر نمیزند. بعد از ظهر است و هنوز هیچکس برای دادن رای به حوزه نیامده است. مسئولین حوزه با نگرانی به افراد خانواده و بستگانشان تلفن میزنند و از آنها میخواهند تنور انتخابات را گرم کنند، گویا کسی قصد رای دادن ندارد، اما ساعت چهار به ناگاه حوزه اخذ رای شلوغ میشود. مردم، مصمم و شتابان، میآیند و رای خود را به صندوق میریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز میگردد. نتیجه باور کردنی نیست. بیشتر مردم رای سفید به داخل صندوق ریختهاند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را از آن خود کردهاند. هفتاد درصد آرا سفید است. مردم با رای سفید شورش کردهاند. آیا این رای سفید با کوری ارتباطی دارد؟
داستان بینایی از یک روز بارانی در یک حوزه اخذ رای در پایتختی بینام آغاز میشود. از شدت باران کسی بیرون نیامده و در حوزه پرنده پر نمیزند. بعد از ظهر است و هنوز هیچکس برای دادن رای به حوزه نیامده است. مسئولین حوزه با نگرانی به افراد خانواده و بستگانشان تلفن میزنند و از آنها میخواهند تنور انتخابات را گرم کنند، گویا کسی قصد رای دادن ندارد، اما ساعت چهار به ناگاه حوزه اخذ رای شلوغ میشود. مردم، مصمم و شتابان، میآیند و رای خود را به صندوق میریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز میگردد. نتیجه باور کردنی نیست. بیشتر مردم رای سفید به داخل صندوق ریختهاند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را از آن خود کردهاند. هفتاد درصد آرا سفید است. مردم با رای سفید شورش کردهاند. آیا این رای سفید با کوری ارتباطی دارد؟
کوری یک حکایت اخلاقی مدرن است، و مانند داستانهای اخلاقی کهن پیامهایی اخلاقی را، اما برای مخاطبی امروزی، در خود نهفته دارد. به همین دلیل است که باز مانند آن داستانها، قهرمانهایش نه به نام بلکه به صفت یاد میشود، و در آغاز کتاب نیز با نقل قول از اثری ناموجود به نام کتاب موعظهها، به ما یادآوری میشود که این رمان یک موعظه است. موعظه رعایت کردن و مراعات. دنیای سراسر سفیدی پلید و وحشتباری که کورشدگان داستان در آن به سر میبرند خاویه بینظمی و آشفتگی است که نظم روابط انسانی بر آن حاکم نیست و در آن مهم ترین چیزی که انسان ها نمیبینند حقوق یکدیگر است. ساراماگو چهره مسیحایی نجاتبخشی را جست و جو میکند که دوباره درس محبت را به آدمها بیاموزد. این کتاب برنده جایزه ادبی نوبل سال 1998 میباشد.
ژوزه ساراماگو رماننویس و روزنامهنگار پرتغالی بریتانیایی و عضو حزب کمونیست پرتغال بود. آثار او اغلب دیدگاههای متضاد در مورد حوادث تاریخی را با تاکید بر فاکتور انسانی بیان میکرد. ساراماگو جایزه نوبل ادبیات را در سال 1998 به دست آورد.
خاطرات کودکی آخرین رمان او محسوب میشود که در سال 2012 منتشر شد. این کتاب حول محور زندگی خانوادگی ساراماگو و اولین قدمهای او در دنیای ادبیات میچرخد.
شاید منحصر به فردترین ویژگی ساراماگو را بتوان در استفاده از جملهها و پاراگرافهای طولانی دانست که گاهی زمان نیز درون آن تغییر میکند. بسیاری از منتقدان ادبی او را در ردیف نویسندگان پیرو سبک رئالیسم جادویی قرار میدهند و آثار او را با نویسندگان اسپانیایی زبان آمریکای لاتین مقایسه میکنند.
خاطرات کودکی نثری محاورهای دارد و داستان تودرتوی آن که مدام میان خانه روستایی و خانه نویسنده در لیبسون در رفت و آمد است، برای خواننده بسیار جذاب و خواندنی است. روایت شیرین و صمیمی کتاب برای خواننده بسیار دلنشین است و همچنین مرور خاطرات نویسنده، حس کنجکاوی خواننده را نیز بیشتر برمیانگیزد. یادآوری غیرمنتظره خاطرات در جایجای کتاب و در میانه روند وقوع اتفاقات، میتواند بیانگر این نکته باشد که خاطرات ناگهان به ذهن ما هجوم میآورند بدون اینکه ما آنها را از پیش فراخوانده باشیم.
«و بعد، انگار که زمان ایستاده باشد، هیچ اتفاقی نیفتاد. وضع ملکه مادر نه بهتر شد، نه رو به وخامت گذاشت؛ ملکه مادر بین مرگ و زندگی معلق مانده بود و تن نحیفش درست لبه زندگی تکان تکان میخورد هر لحظه ممکن بود به آن سمت دیگر برود، لیکن با طنابی باریک به این سمت محکم شده بود، طنابی که از روی هوسی نامعلوم، مرگ نگهش داشته بود، چرا که جز مرگ چه کس دیگری میتوانست طناب را نگه دارد. آنروز هم گذشت و آن روز، چنان که اول قصه گفتیم، هیچکس نمرد.» نویسنده این کتاب برنده جایزه نوبل میباشد.
«دنیای داستانی ساراماگو دور از افسانه و حکایت نیست؛ همان قلمرو کافکا، گوگل و بورخس»
لوس آنجلس تایمز
«شاید ساراماگو بزرگترین نویسنده عصر ما باشد.»
شیکاگو تریبون