میآرمد آب... لیک نمیگیرد دشمن آرام...
بازماندگان گروهان سیاه که در تاگلیوس از نو گرد هم آمدهاند، مصمم هستند تا همقطاران جنگجویشان را که زیر دشت درخشان زنده زنده مدفون شدهاند، آزاد سازند.
با شرایطی سخت سفر میکنند و همزمان با رسیدنشان به مقصد با نابودی مواجه میشوند که در آن استخوانهای دنیا آشکار میگردد و پرده از تاریخ گروهان فرو میریزد و دنیاهایی جدید آشکار میشود و دنیاهایی از دست میرود... همگی به بهایی گزاف.