اپی منیدس میگوید: ((کرتیها دروغ گویند.)) اما او خود کرتی است. پس اپی منیدی دروغ میگوید. پس کرتیها دروغگو نیستند. پس اپی منیدس راست میگوید. پس کرتیها دروغ نمیگویند. پس اپی منیدس دروغ نمیگوید...
و قس علیذلک. این بحثی که اپی منیدس پیش میکشد، الگوی سفسطه است به صورتی دورانی، میراث شکاکیون باستان؛ حقیقت منجر به دروغ میشود و بالعکس.
ذهنی که وارد یکی از این دورهای باطل میشود، میچرخد و میچرخد، بیآنکه قادر به توقف باشد. ژان ژنه، با تمرین مدام، توانسته است این حرکت دورانی را که سرعتش دائما در افزایش است به ذهن خود منتقل کند. تصویری که او در ذهن خود دارد تصویری است از یک دوران بینهایت پرشتاب که دو قطب واقعیت و شکل ظاهر را در هم ادغام میکند، چنانکه وقتی یک صفحه رنگارنگ به سرعت کافی بچرخد، رنگهای رنگینکمان در هم میدوند و به سفیدی میرسند. ژنه از اینگونه فرفرهها صدصد میسازد که مجموعا منجر میشود به طرز فکری که سخت مورد علاقه اوست و تعمدا تسلیم میشود به این نحوه استدلال کاذب.
حیرتانگیزترین نمونه این فرفره نمودار هستی و صورت ظاهر، یا خیالی و واقعی را در بازی کلفتهایش مییابیم.
- از مقدمه ژان پل سارتر -