از آن پس، مرگی نیست جز مرگهای ملایم و نالهکنان، یا باشکوه، و یا موعظهگر و پندآموز!
انسان اهمیتش را باور میکند؛ دیگر خیال نمیکند که حلقهای بیاهمیت و ذرهای گمنام در زنجیره موجودات است؛ او صاحب فردیت است، زندگی گرانبهایی دارد و به آن وابسته است.
قرون وسطی آکنده است از این ترس از مردن که با ترس از دوزخی شدن شدت یافته است.
عصر رقصهای هولناک هولباین است، عصر حکاکیهای تیزابی دورر، عصر اسکلتها و درشتنیها، عصر جاودانگی با معجونهاشان و عصر عهد و پیمان با شیطان.