این کلمات اغلب توسط پاپا، ماما، پدربزرگ و حتی مادربزرگ استفاده میشد: یدک! جانشین! هیچ منطقی پشت این کلمات نبود، اما خب هیچ ابهامی نیز وجود نداشت. من سایه، پشتیبان و در نهایت در درجه دوم اهمیت قرار داشتم. اگر اتفاقی برای ویلی میافتاد، من وارث میشدم. یکی دیگر از دلایل به دنیا آمدنم این بود تا تضمینی برای سلامت ویلی باشم... اهدای کلیه، تزریق خون، مغز استخوان و... همه اینها از ابتدای زندگی به صراحت برایم گفته و تکرار میشد. در تولد بیست سالگیام حرفهای پاپا به ماما را شنیدم که میگفت: فوقالعاده است! شما به من یک یدک هدیه دادهاید ـ دیگر خیالم راحت است.