جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
باز بانگی از نیستان میرسد غم به داد غمپرستان میرسد بشنوید این شرح هجران، بشنوید با نی نالنده همدستان شوید
با این غروب از غم سبز چمن بگو اندوه سبزههای پریشان به من بگو اندیشههای سوخته ارغوان ببین رمز خیال سوختگان بیسخن بگو آن شد که سر به شانه شمشاد میگذاشت آغوش خاک و بیکسی نسترن بگو
ای کدامین شب! یک نفس بگشای جنگل انبوه مژگان سیاهت را تا بلغزد بر بلور برکه چشم کبود تو پیکر مهتابگون دختری کز دور با نگاه خویش میجوید بوسه شیرین روزی آفتابی را از نوارش های گرم دستهای من.
دیوان حافظ (به سعی سایه)
خداوندا دلی دریایی به من ده در او عشقی نهنگآسا به من ده حریفان را بس آمد قطرهای چند بگردان جام و آن دریا به من ده نگارا نقش دیگر باید آراست یکی آن کلک نقشآرا به من ده ز مجنونان دشت آشنایی منم امروز، آن لیلا به من ده