عشق و دلدادگی و اخلاق اجتماعی که تحت تأثیر نیازهای مادی قرار گیرد یا تراژدی و غمنامه میآفریند.یا کمدیهای عریانکنندۀ ضعفهای آدمی یا چنان این هر دو را بههم میآمیزد.که جایی برای اشک و لبخند باقی نخواهد ماند. هنریک ایبسن در نمایشنامۀ «کمدی عشق» یا وسوسۀ عاشقی به این تضاد پرداخته است. در این اثر، ازوان هیلید شخصیتی همچون ژاندارک، عروس مقاومت و زیایی اساطیر نروژی،.هرچند عاشقِ بیقرار فالكِ شاعر است، اما به زندگی با اشتیفر، تاجرِ بری از شعر، گردن مینهد.
هشدار ایبسن در این کمدی به مدرنیزاسیونی اشاره دارد.که اغراقگونه، اخلاق و اسطوره و فرهنگ را به عقبنشینی و چشمپوشی از همزیستی سالم وادار میکند. ایبسن با نگارش این اثر، تبعیدی خودخواسته را میآغازد. بحث این کمدی از محدوده جغرافیایی زادگاه ایبسن به گسترهای جهانی انکشاف مییابد.و این فرشیده بار دیگر زنگ خطری را بهصدا میاندازد که برای فهم آن از پس سالها همچنان گوش شنوایی نیست.و جهان با سرمستی غریبی همراهِ نامههای عاشقانه و زمزمههای دلدادگی بهسوی تنهاییهای تاریک گام میزند.