راوی بینامی که تکوتنها درون جعبهای در کنار پیادهرو دراز کشیده، به دنیای بیاعتنای پیرامون خود فکر میکند. تنها همدم او، که مادرش مدتها پیش ترکش کرده، صدای قطاری در همان حوالی است. درست در هنگامی که ترس نزدیک شدن مرگ بر وجودش چیره میشود، زن جوان رهگذری به او چشم میدوزد و این رودررویی سرنوشتساز زندگیهایشان را برای همیشه تغییر میدهد.
بدین ترتیب نخستین داستان از کتاب «او و گربهاش»، مجموعه چهار داستان کوتاه بههمپیوسته و مرتبط، آغاز میشود؛ داستانهایی که در آنها چهار زن و گربههایشان به کشف ناپایداری زندگی، رنج تنهایی و محدودیتهای ارتباط با دیگران میپردازند.
او و گربهاش با روایت هوشمندانهای که به تناوب بین گربهها و صاحبانشان جابهجا میشود، تفسیری منحصربهفرد و شیطنتآمیز از کاستیهای انسانی و آرزوی ما برای برقراری ارتباط با دیگران ارائه میدهد. این کتاب، که گلچینی است از داستانهای کوتاهی متفاوت از داستانهای دیگران، بهسادگی نشان میدهد که حتی در تاریکترین و تنهاترین لحظههای زندگیمان، اغلب به شیوههایی که هرگز انتظارشان را نداشتهایم همچنان با این جهان شگفتآور یکی هستیم.