خشم در همهجای این کره خاکی یافت میشود و هر آدمی آن را میشناسد. حتی خدایان هم خشمگین میشوند. برخی میگویند خشم میتواند نوعی فضیلت باشد، درحالیکه به گفته برخی دیگر خشم همیشه نوعی رذیلت است. طرفداران خشم آن را تشخیصدهنده دقیق بیعدالتی میدانند، درحالیکه مخالفان خشم آن را ولع انتقام گرفتن میدانند.
مقالات این کتاب هر یک از منظری جایگاه اخلاقی خشم را بررسی میکنند. مکبراید خشم را با توجه به تداوم سرکوبهای نهادینهشده و جهل استقراریاقته موجه میداند. لاباف خشم را در برانگیختن اقداماتی علیه سرکوب، بهویژه سرکوب نژادی، موثر میداند. کائوپینن این ایده را مطرح میکند که قربانی خشم بودن با نقض بعضی انتظارات هنجاری تطابق دارد و به آن حساس است. چری مسائل معرفتی مربوط به داوری صحیح درباره خشم سیاسی دیگران را بررسی میکند. شومیکر از این دیدگاه دفاع میکند که خشم میتواند نقشی مشروع در اخلاقا مسئول دانستن یکدیگر داشته باشد. هوبنر استدلالهای بودایی علیه خشم را بررسی میکنند و به این نتیجه میرسد که بدون خشم حال و روزمان بهتر خواهد بود. مکری دیدگاهی تانترایی بودایی را درباره خشم بررسی میکند که براساس آن، خشم بهخاطر رهایی از رنج خویش و دیگران تغییر شکل میدهد. کالارد ویژگیهای ارتباطی یا گفتوشنودی خشم را بررسی میکند؛ خشم دعوتی است به جبرانکردن. در پایان، پروتوی موارد غضب عنانگسیخته را میان ارتشیان و ارتباط آن را با خشم عادی بررسی میکند.