در خانه پلاک 300 در خیابان فاکسوی در شهر هنریتا، پیشگویانی زندگی میکنند که آینده را به شکلی مبهم میبینند؛ هر چند معلوم نیست کی، کجا و چگونه پیشگوییهایشان اتفاق میافتد. اما همه آنها پیشبینی کردهاند که بلو سارجنت روزی عشق واقعیاش را خواهد کشت.
یک شب بلو بیرون کلیسایی، در دل تاریکی، اولینبار روح پسری را میبیند و کمکم کشش غیرقابل وصفی بین خود و او احساس میکند. خیلی زود زندگی بلو با زندگی پسر که در جستجوی پادشاه افسانهای گمشده است، گره میخورد. در میانه جستجوها رازهایی برملا میشود که شهر کوچک هنریتا آمادگی پردهبرداری از آنها را ندارد.
مگی استیفواتر با قلمی شیوا و اسرارآمیز از اجتنابناپذیری مرگ و ماهیت عشق میگوید و ما را با وقایعی غیرمنتظره روبهرو میکند.