زنی که سرزمین باغ زندگیاش را خودش میساخت. مثل هزاران زن دیگر به همه درختها خودش آب میداد و شاخ و برگ اضافه همه تهدیدها و اشتباهات را آرام هرس میکرد. در باغ وجودش پیش میرفت نه منتظر باغبان بود نه خورشید درخشانی که به نهال کمجان جسمش بتابد و سایه کشدار عصر تابستانیاش باشد. سرزمین هزاران نهالهای بی سایه....