آن که در بطن و متن تئاتر چشم باز کرده عاشق تئاتر نیست، هستیاش به تئاتر مرتبط است، ماهی این دریاست؛ اگر دریایی وجود نداشته باشد، حتی اگر دریا به باریکهجویی فروریزنده در تالاب مبدل شده باشد. آن که تئاتر ایران را حق خودبینیهای پست و خودخواهیهای حقیر خود نمیپندارد، دستی گشاده در تاراج و حراج هستی تئاتر ندارد، خوب میداند که باید ریتم تنفس و حجم آبششهایش را با همان باریکهجوی فروریزنده در تالاب هماهنگ کند؛ خوب میداند که باید در آن تالاب خود را زنده نگه دارد زیرا فعلا ماهی دریاست نیست، ماهی تالاب است و حیات تئاتر ایران باید دوام یابد حتی در تالاب.