در جاسوس زمان نویسنده شرایط پس از کنارهگیريِ رژیم فرضيِ نظامیان در ترینیداد را به تصویر میکشد؛ جایی که مصونیت قضایيِ سرگردهای خونریز را زنجیرهای از انتقام و مجازات تهدید میکند. پروندهی جنایيِ لاینحل را به کارآگاهی عجیبوغریب میسپرند که دلبستهی شکسپیر است و مسلط به کتاب مقدس.
"همسایه اولِ صبح مشغول جمعآوری برگهای ریختهای بود که منظرهی باغاش را زشت میکردند. روی زمین که زانو زده بود و علفهای هرز را وجین میکرد، پشت پنجرهی آبلان چیز غریبی دید. چنان غریب که با عقل سلیم و قوانین فیزیک اصلاً جور درنمیآمد. کنجکاو شد. دیوار قطوری دو ملک را ازهم جدا میکرد، خانهی آبلان روی تپهای با شیب ملایم قرار داشت. همسایه نتوانست درست به كُنه پدیده پی ببرد، اما تصور اولیهی او درست بود. چیزی در اتاق کار سرگرد معلق بود."