هر کسی لایق فرصتی دوباره برای شادی است.
دکتر نوآ آلدرمن که همسرش را ازدست داده است، پس از تحمل سالها تنهایی با مگی ازدواج میکند و دوباره طعم شیرین خوشبختی را میچشد. وقتی پس از هفده سال، بهطور ناگهانی و غیرمنتظره خبر از آنا میرسد، گمان میکنند خوشیشان تکمیل شده و مگی فرصت دوبارهای یافته است تا برای آنا مادری کند؛ دختری که فکر میکرد دیگر هرگز او را نمیبیند.
اما وقتی آنای هفدهساله از راه میرسد، همه چیز به کلی تغییر میکند. حوادثی مبهم و تلخ، زندگی آنها را به گونهای نابود میکند که در مخیلهی هیچکس نمیگنجد.
اگر خانواده بیعیب و نقصت تبدیل به بدترین کابوست شود، چه؟