بعد پیراهن گلدارم را بیرون میکشم. این همانی است که از تاناکورا خریده بودم و همیشه وقتهایی که صادق قرار بود بیاید میپوشیدم. صادق میگفت:« با این شبیه دختر امریکاییها میشی!» و من فکر میکردم شاید این لباس قبل از من مال زنی از اهالی برزیل بوده...
(از متن کتاب)