سپاهی: جناب طالوت، جناب طالوت، چه فرمان میدهید...؟،
طالوت: چه رخداده...؟، در چه مورد؟،
سپاهی سپاه به شدت تشنهاند.
طالوت: صبر باید کرد و طاقت آورد.
سپاهی: تشنگی صبرشان را به سر آورده و طاقتاشان را طاق کرده است. چنین سپاهی به قطع، تاب مقاومت در برابر لشکر جالوت را نخواهد داشت.
طالوت: بگویید، سپاه موقتا اطراق کنند، با آنان سخن خواهم گفت.
سپاهی سری برای طالوت خم کرده و به سمت عقب و به سوی سپاه برمیگردد.
سپاهی: سپاهیان...، به فرمان جناب طالوت بهایستید. بهایستید...،
بعد از صدای سپاهی چند صدای دیگر از چپ و راست و قلب سپاه غریو برمیآورند.
صداها: به فرمان جناب طالوت بهایستید...،
و سپاه که گویی مترصد فرمان ایست بود میایستد و از این کار تودهای خاک چون ابر به آسمان کشیده میشود.
دمهای میگذرد و توده خاک از بالای سر سپاه میگذرد، طالوت در مقابل سپاه ظاهر میشود.