از بس در این دنیا از من پرسیدند «آخرش چی میشه؟» و «راستی، چرا شما رو نمیگیرن؟» بعضی وقتها دچار مالیخولیا میشوم و فکر میکنم آن دنیا هم شب اول قبر، قبل از سوالات دیگر همینها را از من بپرسند. اولش قرار بود موضوع کتاب جدای از این دو سوال تجربه دوران دکترایم در انگلستان (1363-1370) باشد و اینکه چه شد مهندسی را رها کردم و رفتم دنبال علوم انسانی و کار کردن روی انقلاب 57. اما بعد از بازگشت به ایران به قدری ماجراهای مختلف برایم اتفاق افتاد که دریغم آمد از آنها ننویسم. برای آنان که مثل بسیاری از جوانهای امروزی نگاهشان به گذشته فقط بغض و کینه و نفرت نیست، آنان که مسائل سیاسی و اجتماعی را در دیگ زودپز تئوریهای توطئه و فرضیههای جد بزرگوارمان مرحوم دایی جان ناپلئون نمیریزند، شاید، و فقط شاید، این کتاب بتواند یک مقدار جزئی افقهای دیگر بگشاید.