این وضع چهار سال و سه ماه ادامه پیدا کرد تا اینکه یک شب بهاری، وقتی در کوچه منتظر میزبان بعدیاش بود، تمساحی که از کانال بیرون آمده بود، او را خورد؛ البته بعضیها معتقد بودند که این شایعهای بیش نیست و درواقع، یکی از مردهای باغیرت که او را با زنش دیده بود، پرتش کرده بود توی کانال. بههرحال، حادثهی مرگ دختر و بچهی نارسش، برای چند ساعت تصویر جسد پارهپارهی دختر عکاس را از ذهن ستوان عربزاده بیرون کرده بود، اما همیشه امر سرکوبشده باز میگردد، آن هم با نیرویی مضاعفشده.