موقعیتهایی پیش میآید که احساس بدی به لئا دست میدهد: وقتی یان او را در زمین بازی عصبانی میکند، وقتی خانم دایشمان همسایه او را بغل کند، یا وقتی عمو میار میخواهد او را روی زانویش بنشاند.
خب لئا باید چه کار کند؟
لئا محکم میایستد و با صدای بلند و با اعتماد به نفس میگوید: «نه» برای همین وقتی مرد غریبه سعی میکند لئا را با خود ببرد، او جواب درست را میداند.
لئا با صدای بلند میگوید: «نه من نمیآیم!»